گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد دوم
فصل دوازدهم ورزشها و بازيهاي ايرانيان‌




چون ايرانيان ميان ورزش و بازي تفاوت زيادي قائل نمي‌باشند من نيز اين دو را با هم مي‌آورم و متذكّر مي‌شوم ايرانيان بازيهاي مهم را ورزش، و بازيهاي غير مهم و بچگانه و فاقد اهميّت را به‌طور اعم بازي مي‌نامند. اين تعريف با واقعيت مطابقت دارد زيرا ورزشهايي كه در ايران معمول مي‌باشد در حقيقت بازيهاي مناسبي است كه هدف از آن نرم و نيرومند كردن بدن، و آماده ساختن آن براي به دست گرفتن سلاح و به كار بردن آنست.
جوانان تا هجده و بيست سالگي در محضر استادان و خواجگان به آموختن دانش و ادب مي‌پردازند، و از آن پس به ورزش رو مي‌آورند. اين ورزشها عبارتند از تمرين تيراندازي با تير و كمان، و نخستين مرحله آن راست كردن كمان به زه مي‌باشد؛ و آن چنان است كه كمان را درست و استوار نگهدارند و آن‌گاه زه را بكشند و رها سازند. به هنگام تمرين دست‌چپ كه كمان دارد، و كاملا به طرف جلو كشيده شده، و دست راست كه كمان را مي‌كشد، هيچ‌كدام نبايد اندكي بلرزد.
به مبتديان در روزهاي نخستين تمرين كمانهايي مي‌دهند كه خم كردن و كشيدن زه آنها زياد دشوار نباشد، و به تدريج كمانهاي سخت‌تري به آنان مي‌سپارند. كارآموزان به شاگردان خود ياد مي‌دهند چگونه كمان را به عقب، به پهلوي خود، به طرف بالا، به پايين، خلاصه به حالات مختلف به تندي و آساني راست كنند. كمانهاي ايرانيان همه سخت است و كشيدن آنها آسان نيست. براي آزمودن نيروي خود آنها را به ديوار مي‌آويزند، و وزنه‌هايي به كمان و زه، همان نقطه كه تكيه‌گاه سر تير است آويزان مي‌كنند. سخت‌ترين كمانها پيش از آن كه به زه كرده باشند پانصد وزن دارد. همين
ص: 781
كه كمانكش مبتدي راست كردن يك كمان معمولي را آموخت، كمان ديگري را كه حلقه‌هاي درشت آهنين به زه آن بسته‌اند، و بدين‌گونه سنگين كرده‌اند به او مي‌دهند.
كمانهايي وجود دارد كه وزنشان از صد ليور تجاوز مي‌كند.
چنان كه گفتم جوانان در حال جهش و حركت گاهي روي يك پا، ديگرگاه روي زانوان، بعضي وقتها در حال دويدن، كمان را مي‌كشند، يا شل و رها مي‌كنند. در جريان اين كارها بر اثر به هم خوردن حلقه‌هاي آهنين صداي ناراحت‌كننده‌اي برمي‌خيزد، و اين طرح و تدبيريست براي كسب نيروي بيشتر.
هنرآموز زماني يقين حاصل مي‌كند شاگردش در اين فنّ مهارت يافته كه بتواند همزمان با وقتي كه كمان را با دست چپ خود در حال گشاده و راست كاملا استوار، و بدون لرزش گرفته، زه كمان را با انگشت شست دست راست به طرف گوش چنان بكشد كه خواهد به آن ببندد. براي اجراي هرچه بهتر و كامل‌تر اين تمرين، حلقه‌اي كه از داخل يك شست، و از بيرون نيم شست پهنا دارد به انگشت شست خويش مي‌كنند. اين حلقه از شاخ يا عاج، يا از سنگ يشم كه نوعي از مرمر است، مي‌باشد.
شاه يكي از اين حلقه‌ها را دارد كه جنس آن نوعي استخوان سخت و سبك، و به رنگ زرد و سرخ طبيعي است، و مردم بر اين باورند اين استخوان همانند كاكلي بر فرق نوعي پرنده بزرگ كه در جزيره سيلان به سر مي‌برد، مي‌رويد.
وقتي شاگرد در فنّ كشيدن كمان ورزيده و ماهر شد نوبت تيراندازي به هوا فرا مي‌رسد، و هرچه تير بيشتر به بالا پرش كند نشان نيرومندي افزونتر تيرانداز است؛ و بهترين كمان و قوي‌ترين كمان‌كش آنست كه بتواند چهل و پنج درجه كه بالاترين حدّ برد كمان است تيراندازي كند. آن‌گاه نوبت تيراندازي بدون مقدمه و فوري مي‌رسد، و اين كار تنها با كشيدن زه جنبه تحقق نمي‌يابد، بلكه تيرانداز بايد تير را راست و محكم، بي‌آن‌كه دستش بلرزد، در چله كمان بگذارد.
سپس هنگام آموزش تيراندازي سنگين و بنيرو فرا مي‌رسد، و آن به طريقي است كه شرح مي‌دهم. روي چهار چوبه‌اي به طول چهار پا صفحه‌اي به قطر دو پا نصب مي‌كنند، و چهار چوبه را كه همانند يك قاب قالب‌گيري است روي تپّه‌اي از ماسه به عمق پنج تا شش پا كه كاملا متراكم شده باشد، تعبيه مي‌كنند. سپس تيرانداز يك كمان و يك تير بدون پرآماده مي‌كند، و وقتي براي تيراندازي حاضر شد نوكري پاره‌سنگي به طرف وسط چهارچوب پرتاب مي‌كند، و قصدش از اين كار هم
ص: 782
هدف نشاني است و هم آزمايش پا برجايي چهار پايه. پس از انجام گرفتن همه اين مقدمات تيرانداز با تمام نيرو تير را به سوي هدف رها مي‌كند سپس تير را بيرون مي‌آورند، و دگربار به همان هدف پرواز مي‌دهد و اين كار را چندان تكرار مي‌كند تا كاملا در همان نقطه فرو رود. موفقيّت در اين تمرين زماني حاصل مي‌شود كه در دفعات كمتر تير را به عمق بيشتر وارد نشانه كند، و هرچه هدف‌گيري دقيق‌تر باشد توفيق بيشتر به حصول مي‌پيوندد. باري، بايد همت به كار برد تا تير به نيروي هرچه بيشتر، و راست پرتاب شود و هدف را عميق‌تر بشكافد. معمولا هنرآموز به شاگرد مي‌آموزد كه در آخرين دور تيراندازي بگويد: تير آخر در دل عمر، و اين براي نماياندن نهايت نفرت و بيزارجويي به تركان عثماني است. زيرا عثمانيها بر مذهب تسنّن مي‌باشند، و سنيها عمر را پس از پيغمبر دوّمين خليفه مي‌شمارند.
بايد به خاطر داشت كه سر تيرهاي مشقي آهن گرد و كوچكي است، و سر تيرهاي جنگي همانند سرنيزه تيز و مثل نشترهاي ما مي‌باشد.
دومين ورزش شمشيربازي است. لازمه اين ورزش اين است كه ورزشكار داراي مچ دست قوي باشد. جوانان هنگام تمرين اين ورزش دو وزنه به دست خود مي‌بندند و در حالي كه شمشير به دستشان است دست خود را تند و به شدّت بالا و پايين و به پيش و عقب مي‌برند، و براي نرم‌شدن مفصلها، و آمادگي اعصاب خود در طول مدت تمرين دو وزنه ديگر بر دوشهاي خود مي‌بندند، اين وزنه‌ها به شكل نعل اسب است تا مانع حركت سريع بازو نشود. اين ورزش مخصوص مبارزه در شمشيرزني است.
سوّمين ورزش سواركاري است؛ و آن مهارت در خوب سوار شدن، درست نشستن بر زين، تازاندن و عنان گشاده داشتن اسب است بي‌آن كه سواركار بر زين بجنبد و بلرزد؛ و بتواند اسب را در گرم تاختن سبك بر جاي نگهدارد. و سواركار ماهر و قابل آن كس است كه بتواند به هنگام تاختن بيست مهره را يكي پس از ديگري بر زمين بيندازد، و هنگام بازگشتن همچنان در حال تاختن مهره‌ها را يكي پس از ديگري از جاي برگيرد.
در ايران سواركاران ماهري هستند كه آرام و استوار بر زين مي‌ايستند، و عنان گشاده اسب مي‌تازند. سواركاران ايران در وقت سوار بودن بر اسب كمي مايل به يك سو بر زين مي‌نشينند تا هنگام ورزشهاي سواركاري آسان بتوانند بدن خود را به هر سو
ص: 783
بچرخانند. و اين تمرين‌ها بر سه گونه است: بازي با گوي و چوگان، تيراندازي با كمان، و زوبين اندازي.
چوگان بازي در ميدان بزرگي كه در هر يك از انتهاي مقابلش دو ستون، مقداري دور و برابر هم تعبيه شده و به جاي دروازه است، انجام مي‌گيرد. در وقت شروع بازي گوي را در وسط ميدان مي‌اندازند، و بازيكنان در حالي كه چوگان به دست دارند براي زدن گوي به هرسو مي‌تازند؛ و چون دسته چوگان كوتاه است بايد بدن خود را به طرف زمين خم كنند تا بتوانند گوي را به ضرب چوگان به گردش درآورند. از جمله قوانين بازي چوگان اين است كه گوي را در حال تاختن اسب به چوگان بزنند، و برنده بازي دسته‌ايست كه دفعات بيشتر گوي را از دروازه حريف گذرانده باشد. اين بازي با دو دسته كه هر يك متشكل از پانزده تا بيست نفر است، و با هم رقابت مي‌كنند انجام مي‌گيرد.
در ورزش تير و كمان سواركار با رها كردن تير به عقب، در حال گردش به چپ و راست، و هدف قرار دادن فنجاني كه بر ستوني به ارتفاع صد و بيست پا قرار دارد هنر خود را به نمايش درمي‌آورد. براي بالا رفتن بر اين ستون از ميله‌هاي خميده و چوبيني كه بر ستون كوبيده‌اند، و به جاي پلكان است استفاده مي‌كنند. سواركار در حالي كه تير و كمان در دست دارد، سوار بر اسب به سوي ستون مي‌تازد، و همين كه نزديك آن رسيد بدنش را به عقب به راست، به چپ مي‌گرداند و تيراندازي مي‌كند.
شرط موفقيت در اين ورزش داشتن مهارت و چابكي زياد است. اين ورزش در همه شهرهاي ايران معمول است، و مطبوع پادشاهان نيز هست. شاه صفي جدّ پادشاه فعلي اين ورزش را دوست مي‌داشت، و هميشه با نخستين يا دومين تير فنجاني را كه هدف بود مي‌زد. پسرش شاه عباس ثاني نيز در اين ورزش مهارت تمام داشت، اما هنرمندي جانشينش شاه سليمان از ديگر پادشاهان كمتر بود.
ورزش با زوبين را جريده هم مي‌گويند و به معني شاخه خرما بن است. زيرا آن را از شاخه‌هاي خشك شده درخت خرما درست مي‌كنند، و بلندتر و سنگين‌تر از نيزه‌هاي دو سر است. پرتاب آن نيز مستلزم بازوهاي نيرومند، و داشتن استعداد و توان‌مندي بيشتر مي‌باشد. در ايران جريده‌بازاني زورمند و هنرمند و ورزيده يافته مي‌شوند كه مي‌توانند به آساني زوبين را به مسافت ششصد تا هفتصد پا بيندازند. من درباره اين ورزش كه از جمله عمليات سوار نظام است، در فصول آينده شرح بيشتري
ص: 784
مي‌دهم.
كشتي يكي از ورزشهاي مهمّ طبقات پايين است. جايي كه كشتي‌گيران به اين ورزش مبادرت مي‌ورزند زورخانه ناميده مي‌شود كه به معني جايگاه پرورش زور و نيروست. همه بزرگان و حاكمان استانها در خانه خود زورخانه اختصاصي دارند، و در آن به اين ورزش مي‌پردازند. افزون بر اينها هر شهري گروهي كشتي‌گير دارد كه در شهر خويش مشهورند و گاهي نمايشهايي مي‌دهند. معمولا كشتي‌گيران را پهلوان مي‌نامند كه به معني زورمند و دلير است. پهلوانان براي تفريح خاطر و سرگرمي خويش به اين ورزش مي‌پردازند، و گاهي نيز در حضور جمع نمايشهايي انجام مي‌دهند، بدين شرح: هنگام كشتي گرفتن شلوار چرمين محكمي كه به روغن اندوده است مي‌پوشند، و جز اين لباسي بر تن ندارند. پارچه سفيدي به كمر مي‌بندند و روي آن را به روغن مي‌اندايند تا دست حريف بر آن بلغزد و نتواند او را به چنگ بگيرد. پس از اين كه دو حريف كشتي‌گير در مكان صاف و همواري آماده كشتي گرفتن شدند طبّال براي تحريك و تهييج آن دو به زورآزمايي بيشتر، طبل كوچكش را در تمام مدت كشتي‌گيري به صدا درمي‌آورد و بدين‌سان آغاز كشتي را اعلام مي‌كند. كشتي‌گيران لختي به رجزخواني و خودنمايي مي‌پردازند آن‌گاه به نشان دوستداري دست يكدگر را مي‌فشرند، سپس با نواي طبل هر يك دست خود را به ران و پهلوي خويش مي‌زند و پس از اينكه بار دگر به هم دست دادند سه نوبت ديگر مانند بار اول با دست به ران و پهلوي خود آهسته فرو مي‌كوبند و اين كار از آن مي‌كنند كه نفسشان تازه گردد؛ آن‌گاه به هم مي‌چسبند، نعره‌اي مي‌كشند، و هريك مي‌كوشد ديگري را بر زمين بزند. و در اين مبارزه كشتي‌گيري پيروز است كه بتواند سراسر پشت حريفش را بر زمين برساند، و لحظه‌اي چند وي را در چنان حالت نگهدارد، و نشان پيروزي جز اين نيست.
شمشيربازي يكي ديگر از ورزشهايي است كه براي نمايش يا سرگرمي و تفريح خاطر اجرا مي‌كنند. شمشيربازان پس از حضور در محل نمايش سلاحشان را پيش پاي خود بر زمين مي‌نهند. سلاح شمشيربازان عبارت از سپر و شمشيري راست- تيغه مي‌باشد. در آغاز پيكار دو حريف زانوان خود را بر زمين مي‌زنند. سلاح خود را مي‌بوسند و به پيشاني مي‌سايند. سپس بر پا مي‌ايستند، و در حالي كه شمشير و سپرشان را به دست دارند با آهنگ طبل دمي چند مي‌رقصند، جست و خيز مي‌كنند،
ص: 785
و با چابكي و چالاكي ده‌ها حركت متفاوت انجام مي‌دهند، و وضع مختلف مي‌گيرند. آن‌گاه با شمشير به نبرد مي‌پردازند، و هر كدام ضربه‌هاي شمشير ديگري را با پيش گرفتن سپر دفع مي‌كند. هر دو با لبه تيز شمشير به هم حمله مي‌برند، مگر اين كه كاملا نزديك هم باشند. در اين صورت با نوك سلاح خود به هم هجوم مي‌آورند. شمشيربازان گاهي به راستي پيكار مي‌كنند، و كار به خونريزي مي‌كشد. در چنين مواقع آنها را از هم جدا مي‌كنند.
جز اين ورزشها كه به منظور نمايش يا تفنن و تفريح خاطر انجام مي‌پذيرد، بندبازان، خيمه‌شب‌بازان، شعبده‌بازان نيز مانند همكاران خود در سراسر جهان با مهارت تمام هنرنمايي مي‌كنند. بندبازان طنابي از برجي به ارتفاع سي تا چهل تواز مي‌آويزند و به چابكي هرچه تمام‌تر از آن بالا مي‌روند و به زير مي‌آيند. شگفت اين كه بالا رفتن و پايين آمدنشان روي شكم و مانند ديگران نيست، بل‌كه آنان سر به پايين و با كمك انگشتان پا از طناب كه بسيار ضخيم نيست خود را به بالا مي‌كشند يا از بالا به پايين مي‌آيند. ديدن هنرنماييهاي اين دسته از بندبازان هنگامي به راستي رعشه‌آور است كه براي نمودن و عرضه داشتن هرچه بيشتر هنر و نيروي خود طفلي را بر دوش خود سوار مي‌كنند و در حالي كه پاهاي طفل از دو سو آويخته است و او را به اتكا و نيروي پيشاني خود نگهداري مي‌كنند از طناب بالا مي‌روند. اينان مانند بندبازان اروپايي روي بندهايي كه افقي كشيده شده نمي‌رقصند، بل‌كه روي بند به جهش و شعبده‌بازي هنرنمايي مي‌كنند. مهم‌ترين و شگفت‌انگيزترين كارشان اين است كه موقعي كه بندباز بالاي بند مي‌رود دو سيني توگود به او مي‌دهند. بندباز آنها را چنان قرار مي‌دهد كه پشت سيني‌ها به هم متكي باشد. سپس خود در گودي سيني رو مي‌نشيند، با نهايت چابكي و چالاكي دوبار به طرف جلو و عقب چرخ مي‌زند، و درست با چرخش دوم سيني رو را از بالا به زير مي‌اندازد و روي سيني زيرين مي‌نشيند. سپس دگربار دو بار چرخ مي‌خورد سيني ديگر را به پايين مي‌افگند، و خود همچنان كه بر اسب سوار مي‌شوند، روي طناب سوار مي‌شود. برخي از بندبازان به جاي طناب از زنجير استفاده مي‌كنند؛ و روي آن به هنرنمايي مي‌پردازند.
جز از بندبازان شعبده‌گران ديگري نيز هستند كه با چابكي جهشهاي شگفت‌انگيزي از خود به منصّه ظهور مي‌رسانند. اينان از دايره‌اي كه دورش در داخل
ص: 786
تيغه‌هاي براني به فاصله يك گام تعبيه شده به جهش مي‌گذرند. اين تيغه‌ها با همه تيزي كه دارند چنان نرمند كه به اندك تماس و فشار خم مي‌شوند. همچنين اين شعبده‌بازان از ميان طنابي كه به شكل مربع درآورده‌اند و طول هر پهلويش از شانزده تا هجده شست بيش نيست، و يك طفل به زحمت از آن مي‌گذرد با جهشي ناگهاني از آن عبور مي‌كنند. طرز عملشان اينست دو نفري كه مقابل هم ايستاده‌اند و هر كدام دو سر طنابي را كه به شكل مربع درآمده است در دست دارند، در لحظه عبور شعبده‌باز باز مي‌كنند، و پس از گذشتن وي در دم به شكل اول در مي‌آورند، و چنان اين كار را ماهرانه و تند انجام مي‌دهند كه كسي متوجه عمل آنها نمي‌شود.
اين شعبده‌گران در حالي كه مشعلهايي دو سر سوزان در دست دارند بي‌آن كه رنجي ببينند ضمن حركات ماهرانه صورت و سر خود را از ميان شعله مشعلها مي‌گذرانند. اينان روي دو دست و دو پاي خود كه قائم نگهداشته‌اند بدن خود را خم مي‌كنند و به دو آهنگر دستور مي‌دهند سنداني روي سينه‌شان بگذارند و روي آن از قطعه آهن تفته‌اي بيل بسازند؛ و براي اين كه نيرو و استقامت خويش را خوب‌تر بنمايند، و نشان دهند بر اثر ضربتهاي سنگين پتك آهنگر بدنشان خم نمي‌شود، زير بدن خود شمشيري به وضع قائم چنان تعبيه مي‌كنند كه نوك آن با پشت شعبده‌گر بيش از يك انگشت فاصله ندارد؛ و چندان به چنين حال باقي مي‌مانند كه دو آهنگر كار ساختن بيل را به پايان برند.
پس از پايان يافتن اين شعبده‌گري شعبده‌باز ديگري به ميدان آمد، و بعد از اين كه به همان وضع بدنش را خم كرد دستور داد روي شكمش كه عريان بود سيب يا خربزه‌اي بگذارند، و كسي پيش آمد و با شمشيري كه در دست داشت چنان بر آن ميوه زد كه از ميان به دو نيم شد و به شكم شعبده‌باز آسيبي نرسيد.
بعضي از شعبده‌بازها به جاي مهره از تخم‌مرغ استفاده مي‌كنند. آنها هفت يا هشت تخم‌مرغ را در توبره‌اي مي‌گذارند و با پاي خود لگدكوب مي‌كنند، يا يكي از تماشاگران را كه به انجام دادن اين كار مايل باشد مي‌خوانند، و پس از دمي چند نشان مي‌دهند كه تخم‌مرغهاي له شده به چند جوجه كبوتر يا جوجه مرغ تبديل شده است. آن‌گاه توبره را به تماشاگران نشان مي‌دهند تا ببينند و تصديق كنند كاملا خالي است. سپس آن را ميان ميدان شعبده‌بازي روي زمين مي‌گذارند، پس از چند لحظه به دست مي‌گيرند، و از ميان آن بعض لوازم آشپزخانه بيرون مي‌آورند.
ص: 787
خيمه شب‌بازان و شعبده‌گران ايراني برخلاف شعبده‌بازان ما هرگز به غرض گدايي و گرفتن پول به در خانه‌ها نمي‌روند بلكه در ميدانهاي پرجمعيت يا جاهايي كه گذرگاه عام است به نمايشگري مي‌پردازند. و هر كس مايل باشد پولي به آنان مي‌دهد. آنان شعبده‌گري خويش را با گفتن داستانهاي شيرين و نقل طرايف و ظرايف و خوشمزگي و شوخي آغاز مي‌كنند، و ضمن عمليات خود شيرين‌كاريها مي‌نمايند. گاه به چهره خود نقاب مي‌زنند، و گاه بدون نقاب ظاهر مي‌شوند، و به هر روي قريب سه ساعت تماشاگران را سرگرم مي‌دارند. و وقتي شعبده‌گري به پايان مي‌رسد از همه تماشاكنندگان طلب مي‌كنند چيزي به آنها بدهند. و اگر كسي به منظور گريز از دادن پول به آهستگي ميدان را رها كرد، ارشد دسته شعبده‌بازان با صداي بلند مي‌گويد هركس از جا برخيزد و گرمي و رونق نمايش ما را بشكند و برود دشمن علي باشد، و اين چنانست كه بگويد دشمن خدا و پيغمبر و امامان باشد.
بعضي مردم گاهي شعبده‌بازان را براي اجرا كردن نمايش به خانه خود دعوت مي‌كنند، و در مقابل مبلغي معادل دو اكو به آنان مي‌دهند. ايرانيان به اين‌گونه نمايشها و شعبده‌بازيها مسخره مي‌گويند كه مترادف با بازي و شوخي است و لفظ ماسكاراد( Mascarde )را ما از اين كلمه گرفته‌ايم.
جز اين شعبده‌بازان ايراني كه به شرحي كه آورده‌ام در تمام ايران پراگنده‌اند عده‌اي از شارلاتانها و تردستهاي هندي در شهرهاي مهم ايران مخصوصا در اصفهان به سر مي‌برند. اما اينان شعبده‌بازتر از حقه‌بازان ايراني نيستند، و من از زودباوري و ساده‌لوحي بسياري از جهانگردان كه بدون تأمل پذيرفته‌اند كه اين شعبده‌بازان مي‌توانند در يك چشم بهم‌زدن درختي به وجود آورند و گل و ميوه بر آن برويانند و به طرفة العيني از تخم‌مرغ جوجه بيرون آورند و هزار گونه شگفتيهاي ديگر به معرض بروز و ظهور برسانند سخت درشگفتم. از جمله آقاي تاورنيه( Tavernier )شرح مبسوطي درباره اين خوارق در سفرنامه خويش آورده، و گرچه ضمن بيان اين شعبده‌بازيها به اجمال و ابهام به نحوه عمل آنها اشاره كرده، اما من وقتي نخستين‌بار تردستيها و چشم‌بنديهاي اين شعبده‌گران را ديدم دريافتم كه كارشان ترفند است، از اين‌رو در اعمالشان دقيق شدم و به چگونگي شعبده‌گريشان پي بردم و آن چنين است: آنها چادر كوچكي به شكل دايره يا چهارگوش در حياط يا باغچه يا هر محلي كه براي نمايش انتخاب كرده‌اند، مقداري دور از محل اجتماع
ص: 788
تماشاچيان و روبه‌روي آنها برپا مي‌كنند، و وقتي همه ابزار و اثاثه كار نمايش را آماده كردند دانه يا درختي را كه مقتضي فصل است در دست مي‌گيرند، و ضمن خواندن اوراد و اذكار و درآوردن اداها و اطوارهايي كه مخصوص خودشان است و در چنين مواقع بروز مي‌دهند دانه را در وسط خيمه مي‌گذارند و روي آن خاك مي‌ريزند و آبياري مي‌كنند، و سپس چهارگوشه خيمه را تا مي‌كنند. در اين هنگام شعبده‌گر ميان چادر و تماشاچيان مي‌ايستد و براي منصرف كردن ذهن تماشاگران از دانه و چادر به اجراي شعبده‌بازيهاي ديگر مي‌پردازد. در همين هنگام يكي از همدستانش چنانكه تماشاگران متوجه نشوند زير چادر مي‌خزد، و شاخه برگ‌داري از نوع همان درخت كه هسته‌اش را به خاك كرده‌اند در محلّ دانه مي‌نشاند و مي‌رود. در اين موقع شعبده‌گر اصلي شاخه سركشيده درخت را به تماشاگران نشان مي‌دهد، و آن گروه زود باور ساده‌لوح به تصوّر اين كه بر اثر اوراد و اذكار وي دانه در اندك زمان شاخي شده، هلهله‌هاي تحسين‌آميز و شگفت‌انگيز مي‌كنند. در اين وقت يكي از همكاران شعبده‌گر براي جلب توجه بيشتر تماشاگران و تحميق ايشان زير بغل يا نقطه ديگري از بدنش را اندكي مي‌شكافد و خوني را كه خارج مي‌شود پاي آن شاخه مي‌ريزد. در اين هنگام ديگر افراد شعبده‌گر براي انصراف خاطر تماشاچيان از نو به خواندن ورد و ذكر و عزايم و تردستيهاي ديگر مي‌پردازند يكي از آنها دامن خيمه را فرو مي‌افگند تا تماشاگران شاخه را نبينند، و گروه شعبده‌بازان بدين‌گونه پنج يا شش‌بار به عمليات خود ادامه مي‌دهند تا همكارشان در فرصتهاي مناسب، و طيّ مدت يك يا دو ساعت بتواند به جاي شاخه كوچك شاخه بزرگتر و ميوه‌دار بنشاند، و تماشاگران جاهل و ساده‌لوح باور مي‌كنند كه شعبده‌بازان بر اثر خواندن اوراد و عزايم مخصوص توانسته‌اند در مدت يك يا دو ساعت هسته‌اي را به درختي ميوه ده تبديل كنند.
اولين‌بار كه من اين شعبده‌بازي را ديدم خواستم به خيمه ايشان نزديك شوم و طرز عمليات محير العقول! آنان را ببينم. نگذاشتند. به ايشان گفتم خودشان نيز به چادر نزديك نشوند و چند قدم دور از آن هنرنمايي خود را به منصّه ظهور رسانند، نپذيرفتند. رها كردم به كارشان ادامه دهند، اما دو نفر را گماشتم تا دقيقا به نحوه كارشان توجه كنند. آنان نيز به همان نتيجه رسيدند كه من قبلا دريافته بودم.
اين شعبده‌بازيها را من در چند كشور ديگر نيز ديده‌ام، و همه بدين‌سان
ص: 789
است، همچنين شنيده‌ام برخي از شعبده‌گران اين چشم‌بندي را با درختان تقلبي ظاهر مي‌كنند، و به تحقيق مي‌توان باور كرد كه شعبده‌گران هندي و ايراني شعبده‌بازاني بسيار ماهرتر و چابك‌تر از چشم‌بندها و تردستهاي اروپايي مي‌باشند، و چنان صنعتگري مي‌كنند كه عقل از تصوّر آن قاصر مي‌ماند.
در گلكند چهار زن را ديدم كه راست يكي روي شانه ديگري ايستاده بود، و زن چهارمي كه بالاتر از همه بود كودكي را در بغل داشت؛ و زن اول كه ديگران روي دوشش بودند، به حال قدم دو مي‌رفت، زن دوم با حركتي تند و ناگهاني روي دوشش پريده دو زن ديگر از درختي بالا مي‌رفتند.
از مرحوم كارن( Carron )كه جهان بازرگاني هند و جاهاي ديگر چون او در كار تجارت آگاه و هوشياري نديده است، درباره شعبده‌بازي چينيان و ژاپنيها كه مشعبدان و تردستهاي معروف جهان مي‌باشند چيزهاي حيرت‌انگيزي شنيده‌ام. وي با قاطعيت و اطمينان كامل مي‌گفت بعضي از اين شعبده‌بازان طفلي را به هوا پرتاب مي‌كنند، و كودك به هر صورت كه اراده كنند روي يكي از پاهايش، روي پاي ديگرش، روي تمام بدنش، يا با سرش فرود مي‌آيد و آسيب نمي‌بيند. بي‌درنگ برمي‌خيزد و به بازي مي‌پردازد. و اين عمل خارق العاده چنان شگفت‌انگيز مي‌باشد كه در هيچ داستان و افسانه‌اي نظير آن نيامده، و تنها بدين صورت مي‌توان توجيه و تصور كرد كه شعبده‌بازان با چشم‌بنديهاي ماهرانه خود بعضي ابراز بي‌جان مشابه طفل را به جاي كودك به نمايش درمي‌آورند، و آن را در نظر تماشاگران حقيقت جلوه مي‌دهند.
من در صدد نوشتن و شرح كردن همه شعبده‌گريهايي كه از شعبده‌بازان هندي، و چيني شنيده‌ام نيستم. مردم مي‌گويند اين عمليات محير العقول حاصل سحر و جادو و دخالت شيطان است؛ و بارها سعي كردم به واقعيّت و حقيقت اين كارهاي شگفت‌انگيز آگاه شوم، و آثار تأثير حضور احتمالي شيطان را دريابم اما هرگز اندك موفقيتي حاصل نكردم. زيرا هر زمان اين نمايشها را از نزديك مورد بررسي قرار مي‌دادم آثار چشم‌بندي يا سحر و جادو ناپديد مي‌شد.
مردم ايران قماربازي را تائون( Taoun )مي‌گويند. اين كار در دين اسلام عملي زشت و حرام است؛ اما افراد پليس با گرفتن جريمه به آنها اجازه ضمني مي‌دهند. مسؤوليت قمارخانه‌ها و روسپي‌خانه‌ها و رسيدگي به امور اين اماكن به عهده
ص: 790
مشعلدارباشي يكي از مأموران ارشد دربار است، و اوست كه از متصديان اين اماكن ماليات مي‌گيرد. باور مي‌توان كرد اگر موضوع منع قماربازي جدا مورد توجه قرار گيرد و گرچه گناه ارتكابش در نظر قماربازان سبك است، آسان مي‌توان از رواجش جلوگيري كرد و حال آن كه شراب خوردن با اين كه مصرفش در مذهب اسلام كاملا نهي شده، رواج كلّي دارد.
برخي از مجتهدان بر اين اعتقادند اگر قماربازي جنبه برد و باخت نداشته باشد و پول رد و بدل نشود نامشروع نيست، اما چون لازمه قماربازي برد و باخت مي‌باشد هرگونه تعبير و تفسير شود، حرام است. گنجفه‌بازي نوعي قمار مي‌باشد كه ميان مردم طبقات پايين رواج دارد. گنجفه متشكل از نود كارت است كه هر هشت عدد آنها به نوعي جدا از بقيه كارتها نقاشي شده و بازي كردن تا آنها مستلزم ابتكار و تفكّر نيست. ديگر از وسايل قماربازي ايشان فرفره‌هايي است چهار يا شش سو كه هر طرفش به رنگي رنگ‌آميزي يا نقاشي شده است. طاس نرد، تيله و امثال اينها نيز انواع وسايل ديگر قمار است. اين نكته گفتني است كه فقط يك صدم مردم ايران قماربازي مي‌كنند، و اين عده نيز از ميان افراد طبقه پست برمي‌خيزند.
در قهوه‌خانه‌ها براي مشتريان تخته نرد مي‌آورند تا با بازي نرد خود را سرگرم بدارند. همچنين بازي صدف كه مخصوصا ميان تركها رواج دارد و اين بازي وسيله ارامنه از اروپا به ايران آمده است؛ و بازي تخم‌مرغ كه در ايام عيد نوروز رواج كلي دارد. ايرانيان از چند روز پيش از فرارسيدن عيد باستاني و ملي نوروز تعدادي تخم‌مرغ را به رنگهاي گوناگون رنگ‌آميزي، و بعضي را نقاشي يا تذهيب مي‌كنند. هر يك اين تخم‌مرغها يك يا دو پيستول مي‌ارزد. پوست بعضي از تخم‌مرغهاي مخصوص بازي را به وسايلي سخت و سفت مي‌كنند تا زود نشكند.
بعضي از بزرگان و افراد طبقه ممتاز كه عده‌شان بسيار نيست اوقات فراغت خود را به بازي شطرنج مي‌گذرانند. اين بازي نيز ظاهرا مانند ديگر بازيهايي كه قمار به شمار مي‌آيند حرام است. اما شطرنج‌بازي در اجتماع مخالف شؤون شمرده نمي‌شود. درباره ابتكار بازي شطرنج و اشتقاق اصطلاحات آن، و نام مهره‌هاي چندگانه‌اش، محققان عقايد متفاوتي بيان كرده‌اند. ايرانيان بر اين دعوي‌اند كه دانشمندان و متفكران باستاني آنان شطرنج را ابداع و اختراع كرده‌اند، و ريشه لغوي نامهاي مهره‌هاي شطرنج همه فارسي است. برخي از آنان شطرنج را صدرنج مي‌گويند،
ص: 791
و چنين توجيه مي‌كنند، از آن بدين نام ناميده شده كه بازي كردن شطرنج مستلزم دقت و حوصله زياد مي‌باشد، و بازي شطرنج همواره موجد اندوه و افسوس شاه است، زيرا اين بازي موقعي پايان مي‌يابد كه يكي از دو حريف شاه طرف مقابل را مات كند، و لفظ اشك( Echec )و مات( Mat )از شك( Cheic )يا شامات( Chamat )گرفته شده كه اصلي‌ترين و مهم‌ترين اصطلاح اين بازي است، و به معني گرفتاري غيرقابل رهايي شاه مي‌باشد.
ايرانيان به بازي شطرنج ارج بسيار مي‌نهند، و بر اين اعتقادند كسي كه در بازي شطرنج تسلط و مهارت بسيار دارد سزاوار و قابل آنست كه بر سراسر جهان حكومت كند. و نيز مي‌گويند دو بازي كن ماهر حدّاقل بايد سه روز با هم بازي و رقابت كنند، تا يكي بر ديگري پيروز شود.
در گفتارهاي آينده ضمن شرح فصل موسيقي درباره آواز و رقص سخن مي‌گويم، و اكنون مناسب مي‌دانم در پايان اين فصل راجع به جشن شاطر كه يكي از جشنها و تفريحات جالب و شادي‌آفرين مي‌باشد اشاره كنم. شاطر اصطلاحا به معني نوكر بادپاي شاهنشاه است، و جشن شاطر آزمايش تندروي كسي است كه داوطلب خدمت در دربار شاه مي‌باشد.
كسي كه در طلب اين عنوان است بايد در فاصله زماني صبح كاذب و غروب مسافت يك فرسنگ و نيم فرانسوي از بيرون در كاخ شاهنشاه بدود و دوازده عدد تير را طي دوازده بار رفتن و بازگشتن يكي پس از ديگري بياورد. اگر از عهده چنين آزمايش برآمد به سمت شاطري پذيرفته مي‌شود.
روزي كه شاه سليمان به تخت پادشاهي برآمد منسوبان دستگاه سلطنت و درباريان به افتخار آغاز پادشاهيش نمايشهاي جالب و خوبي ترتيب دادند؛ و چون درباره جشن شاطر نيز مطالب خاطرپسند و شيريني عرضه داشتند فرمان داد وسايل نمايش آن را نيز به طرز باشكوهي فراهم آورند و اجرا كنند. اخترگران و ستاره‌شناسان روز بيست و ششم ماه 1667 ميلادي را براي اين كار مناسب شمردند.
تفنگچي‌باشي كه در آن روزگاران از جمله مقربان درگاه بود شب پيش از روز نمايش شاطر را به حضور شاهنشاه برد، و شاه وعده فرمود اگر وي از عهده امتحان مقرر برآمد به سمت شاطري دربار پذيرفته خواهد شد، و يك دست خلعت كامل نيز به وي داده مي‌شود؛ و اجازه داد ساعت چهار روز بعد به دويدن آغازد؛ و اين ارفاقي درباره
ص: 792
او بود زيرا قبلا قرار بود از صبح كاذب به دويدن بپردازد؛ و ساعت چهار يك ساعت پيش از دميدن سپيده صبح كاذب بود. به فرمان مسؤولان برگزاري جشن صاحبان خانه‌هاي مسير شاطر و دكانداران، جلو دكانها و خانه‌هاي خود را آذين‌بندي كردند، و نوكران سراسر راه را جارو و آب‌پاشي نمودند. همه‌جا مانند تنظيفاتي كه پيروان كليساي رم روز برگزاري جشن خدايان مي‌كنند پاكيزه و تزيين شده بود. سراسر ميدان شاه اصفهان همانند سالن بال خلوت و تميز بود. جلو در بزرگ كاخ‌پوشي به طول هشتاد و به پهناي سي‌پا و ارتفاع مناسب، روي پايه‌هاي مطلّا برافراشته بودند.
پيرامون چادر و طرفي كه رو به كاخ و راه آمدن شاطر بود، باز بود. سراسر جدار داخلي پوش را با قاليهاي گرانبها و پارچه‌هاي زربفت همانند آستر پوشانده بودند؛ و در قسمت پايين چادر قالي بزرگ يك پارچه گرانبهايي گسترده بودند. روي اين قالي پرقيمت بالشهاي زربفت قرار داشت. از بالا تا پايين پايه‌هاي خيمه منگوله‌هايي كه شاطرهاي دربار به منظور تقويت روحيّه خود هنگام دويدن به سر و كمر خود مي‌آويزند آويخته بودند. در يك گوشه قفسه‌اي كه در آن ظرفهاي زرين و جواهرنشان چيده بودند قرار داشت. اين ظرفها مخصوص نوشيدن آشاميدنيهاي گوناگون بود. و در قفسه ديگر بيست سيني طلا همه پراز شيرينيهاي خشك و تر و انواع مربا وجود داشت. ده يا دوازده نفر از شاطرهاي مخصوص دربار همه ملبّس به لباسهاي گرانبها كه جامه هر نفر به رنگي و آرايشي جداگانه بود به بزرگاني كه دعوت شده بودند اداي احترام مي‌كردند. لباس شاطرها از آن‌رو هر كدام به رنگي بود كه در ايران هنوز مرسوم نيست كه خدمتگران دربار و يا مقامات عالي ديگر لباس متّحد الشكل بپوشند.
دسته‌اي از افراد گارد شاهي بر در پوش آماده خدمت بودند، و نگهبانان سلطنتي در تمام راه‌هاي ورودي ميدان به صورت فشرده صف بسته بودند. روبه‌روي در بزرگ كاخ نه فيل كه همه غاشيه‌هاي گران‌قيمت داشتند، و دست و پا و گردن و پهلوشان به چندان زنجير و تزيينات نقره آرايش يافته بود كه هيچ حيوان پرزوري قدرت كشيدن سنگيني آنها را نداشت، بر پا ايستاده بودند. هر يك اين فيلها فيلبان مخصوص داشت، و همه آنان ملبس به لباس فيلبانان هندي بودند. بزرگ‌ترين و تنومندترين فيلها براي سواري شاهنشاه تزيين و آماده شده بودند. بر پشت اين فيل به‌جاي زين و ساز و برگ تخت سقف‌داري تعبيه كرده بودند. اين تخت چندان
ص: 793
بزرگ و جادار بود كه شاه مي‌توانست به راحتي در آن استراحت كند، بر دو تير چوبين كه سقف تخت را نگه مي‌داشت برخي سلاح از قبيل تير و كمان و سپر و امثال آن آويخته شده بود. جز اينها در انتهاي ضلع جنوبي ميدان بعضي جانوران درنده كه براي شكار كردن تربيت شده بودند مانند: شير، يوز پلنگ، ببر، گربه وحشي، و امثال اين درندگان ديده مي‌شدند. در طرف ديگر ميدان ارابه‌هاي هندي كه وسيله گاوهاي تنومند و پرزوري كه سراسر پوست بدنشان سفيد بود كشيده مي‌شدند، مشاهده مي‌شدند همچنين بعضي حيوانات مخصوص جنگيدن مانند گاوهاي نر، گاوميش، گرگ و قوچ و مانند اينها وجود داشتند. به گردن هر يك اين جانوران كيسه كوچكي محتوي طلسم و تعويذ و دعا آويخته شده بود. اين تعويذها براي آن بود كه جانوران از انواع بلاها در امان باشند. مسلمانان اين طلسم‌ها و دعاها را نه تنها به گردن فرزندان و زنان و حيوانات خود مي‌آويزند، بل‌كه به اجسام غيرجاندار نيز آويزان مي‌كنند، و گاهي ديده مي‌شود بيشتر بدنشان پوشيده از تعويذ و طلسم است.
بعضي از كاتوليكهاي پيرو كليساي رم نيز چنين معتقداتي دارند.
در انتهاي قسمت شمالي ميدان گروههاي ديگري از نمايش‌دهندگان مانند دسته‌هاي رقاصه‌ها و شاطران ديگري كه آنان نيز براي پايكوبي و دست‌افشاني آماده بودند ديده مي‌شدند. گروه شعبده‌بازان، معركه‌گيران، خيمه شب‌بازان، شمشيربازان هم بودند. در فاصله‌هاي اين دسته‌ها گروه‌هاي ساز و موسيقي جاي داشتند.
شاطرهاي چالاك و چابك مخصوصا آنان كه وابسته به دستگاه بزرگان بودند، و در رقصيدن مهارت كامل داشتند براي هنرنمايي آماده بودند؛ زيرا در مشرق‌زمين رقصيدن كاري زشت و ننگ‌آور است و هيچ زني جز زنان روسپي نمي‌رقصند.
خوب به خاطر دارم، زماني كه پادشاه فرانسه هنوز جوان بود شاهنشاه ايران يك نفر را همراه يكي از بازرگانان فرانسوي مقيم اصفهان براي فروختن ابريشم، و خريدن بعضي از اجناس خوب و درخور توجه به فرانسه فرستاد. بازرگان فرانسوي او را به همه جاي شهر برد، و همه چيزها را به اين ايراني كه حتي يك كلمه هم زبان فرانسوي نمي‌دانست نشان داد. روزي او را به بالتي كه اتفاقا پادشاه جوان فرانسه در آن‌جا مي‌رقصيد برد و شاه را در حال رقصيدن به او نشان داد، و پرسيد: پادشاه خوب مي‌رقصد؟ مرد ايراني جواب داد: به نام خدا، ما شاء الله، نظر نخورد، شاطر خوبي است.
ص: 794
ميدان بزرگ به شرحي كه آوردم آرايش يافته بود. سراسر طول گذرگاه شاطر كه بيشتر آنها مسقّف بود نيز به وضع جالبي مزيّن شده بود. همه دكانها را با آويختن پارچه‌هاي گرانبها و قاليهاي نفيس زينت داده بودند. برخي از آنها را با نصب انواع اسلحه به صورت انبار تسليحات درآورده بودند، و ميان آنها كتيبه‌ها و شعارهايي تعبيه كرده بودند. هربار اندك مدتي پيش از آن كه شاطر از آن كوچه‌ها بگذرد آنها را از نو آب‌پاشي، و با گل تزيين مي‌كردند. بيرون شهر تا محلي كه تيرها نصب شده بود به انواع بيرقها و تزيينات گوناگون آرايش يافته بود. تيپي از افراد هندي كه شمارشان از دو تا سه هزار تن افزون بود در يك قسمت ميدان، و فوجي از ارامنه كه عده‌شان به همين اندازه مي‌رسيد در قسمت ديگري از ميدان ايستاده بودند. صف زردشتيان و يهوديان در جاي ديگر ميدان بود.
باري، به خاطر خوشامد پادشاه، همه‌جا به نيكوترين طرز آرايش يافته بود.
بزرگاني كه خانه‌هاشان در گذرگاه شاطر بود، جلو در خانه ميزي گذاشته بودند، و روي آن را سيني‌هاي پراز انواع شيريني و ميوه و قدحهاي بزرگ پراز شربت چيده بودند. در تمام طول مسير آلات موسيقي وجود داشت تا آهنگ‌نوازان به محض مشاهده شاطر آنها را به نوا درآورند.
شاطر پيراهن ساده و نازكي از جنس كتان سيم تار كه رانهايش را نيز مي‌پوشاند، بر تن داشت. افزون بر آن پارچه‌اي چندلا كه به شكل صليب سن‌آندره، روي شكمش تاخورده بود، سينه و پهلوهايش را محكم در خود پيچيده بود. اين پارچه ميان ساقهاي پايش با كتان ديگري مربوط بود. بازوان و ساقهاي پا و رانهاي شاطر عريان، و اندوده به روغني گندمي رنگ مركب از عصاره جوزبويا و روغن گل و دارچين بود. پاي افزارش شبيه كفش نوكرها بود. كلاه ساده‌اش كه با سه يا چهار پركوچك و سبك تزيين يافته بود تا روي گوشهايش پايين آمده بود.
روي كلاه و گردن و بازو و سينه شاطر چندين تعويذ و طلسم آويخته شده بود.
وضع ظاهر شاطر چنين بود كه آوردم. وقتي به حركت درمي‌آمد شانزده تا بيست تن از شاطرهاي بزرگان پيشاپيش يا در دو طرف او به نوبت مي‌دويدند.
همچنين در جلو وي بيست و پنج تا سي نفر سواركار به حركت درمي‌آمدند. بعض آنان از جمله اعيان و اشراف بودند، و دويست قدم جلوتر از همه اسب مي‌تاختند.
اينان به منظور مزيد جلال و شكوه نمايش در مراسم شركت مي‌كردند نه براي گشودن و
ص: 795
منظم كردن راه. پيك مخصوص پادشاه نيز در تمام طول مسير، و در تمام دفعات رفت و آمد شاطر را همراهي مي‌كرد تا شاهد كارش باشد.
مردم در تمام مدتي كه شاطر مي‌دويد به صورت و بازوان و ران و ساق دست و پايش گلاب مي‌افشاندند تا خنك شود و طراوت و شادابيش را بازيابد. از راست و چپ و جلو و دنبال بادش مي‌زدند و اين كار را چنان سريع و منظم انجام مي‌دادند كه با اين كه همواره سراسر راه پراز انبوه سواره و پياده بود هرگز مانعي براي دويدن شاطر پيش نمي‌آمد.
زبان همه تماشاگران به تمجيد و تحسين و تشويق شاطر گويا بود. براي موفقيّتش نذرها و نيازها مي‌كردند، و با صداي بلند به درگاه خدا و پيغمبران التماس مي‌كردند كه به او توفيق بدهند؛ و اعيان و اشراف كه به او مي‌رسيدند نويدش مي‌دادند كه صاحب جاه و عزت و مكنت خواهد شد. اين تشويقها و خوشامدگوييها بر حرارت و شهامت و نيروي شاطر مي‌افزود.
يادم رفت بگويم بر ستوني كه نشانه پايان مسير بود تيرهايي كه بايد بياورد بر روي حمايلي نصب شده بود، و در همان‌جا چادري افراشته بودند كه از نظر بزرگي نصف‌پوشي بود كه در مدخل كاخ سلطنت بر پا داشته بودند، و تزييناتش نيم چندان بود.
وقتي شاطر نخستين‌بار از جلو كاخ دويدن آغاز كرد، ضمن دويدن به جهش و پرش پرداخت، و دستهايش را مانند شمشيربازان به حركت درآورد، و به بدنش تاب و پيچ انداخت. اين حركات را از آن انجام داد كه بدنش براي دويدن مدتي نسبة طولاني گرم شود.
اول دور رفتن و برگشتنش را بدين‌سان بدون توقف به پايان رساند، اما ضمن دويدن در دورهاي بعد لحظاتي براي تازه كردن نفس درنگ كرد؛ و وقتي به چادري كه تيرها در آن بود داخل مي‌شد دو شاطر زورمند بازوانش را مي‌گرفتند، روي فرش مي‌نشاندند و به مدت يك پاتر( Pater ) 1 شربت يا مقوّي ديگري به وي مي‌خوراندند، و عطري پيش شامه‌اش مي‌گرفتند تا مشام جانش تازه شود.
مقارن اين احوال شاطر ديگري از دست يكي از مأموران شاه تيري مي‌گرفت و
______________________________
(1)- پاتر مدت زماني است كه مسيحيان دعاي روز يك‌شنبه را مي‌خوانند.
ص: 796
به پشت شاطر نصب مي‌كرد. درازي اين تيرها بيش از يك پا، و ضخامتش افزون‌تر از يك قلم تحرير نبود. و در انتهاي آن رشته بلند و باريكي همانند نوار چسب، مشابه نواري كه مسيحيان روي نان تقديس شده مي‌گذارند ديده مي‌شد. شاطر در مدت شش ساعت شش‌بار تا محلّ ستون نشانه دويد و بازگشت؛ اما رفت و آمدش در دفعه‌هاي بعد وقت بيشتر مي‌گرفت.
چنانكه ياد كردم بزرگان دربار يكي پس از ديگري يك يا چندبار همراه شاطر اسب مي‌تاختند. شيخ علي خان حاكم بزرگترين و مهم‌ترين ايالات ايران با اين كه پيري شصت ساله بود پنج‌بار شاطر را با اسب مشايعت، و هربار اسبش را عوض كرد. صدراعظم نيز با اين كه همانند شيخ علي خان پير بود سه بار همراه شاطر اسب تازاند؛ و ناظر يا وزير دربار هم كه تقريبا هم‌سن آن دو بود فقط دو بار فرصت يافت شاطر را مشايعت كند. و از آن به همين اندازه اكتفا كرد كه شاه وي را به انجام دادن كاري مأمور فرمود و وزير به منظور اثبات اخلاص و عبوديّت خويش به تنها پسرش كه بيست و دو سال داشت، و از تازه‌رويي و شكفتگي همانند فرشته بود دستور داد كه دوازده‌بار شاطر را مشايعت نمايد، و اين جوان خوش‌اندام و بازيب و فراز ساعت چهار صبح تا ساعت شش بعدازظهر بي‌آن كه طيّ اين مدت طولاني چيزي بخورد در ميان چندين غريو و غوغا، دائم از اين سو به آن‌سو اسب مي‌تاخت و فعاليت مي‌كرد.
شاهنشاه دستور داده بود دوازده تن از بزرگان صاحب‌مقام دربار نيز هر كدام يك‌بار با اسب شاطر را مشايعت كنند، و اين فرمان اجرا شد. در هفتمين دور دويدن شاطر كه حركتش به سبب شدت تابش خورشيد و حركت شن در فضا، اندكي به سستي گراييده بود، من نيز وي را مشايعت كردم، و با اين كه چنان كه گفتم لختي آهسته‌تر مي‌دويد ناچار بودم اسبم را چهار نعل بجهانم تا از او دنبال نيفتم.
هنگامي كه شاطر وارد ميدان شاه شد آواي تحسين و آفرين و هلهله شادباش به آسمان رسيد. غريو طبلهاي بزرگ و بشكه مانندي كه روي ارابه‌ها جا داشتند سراسر فضا را فرا گرفته بود. اين صداها چنان بلند و ديوسان بود كه من هرگز چنان آوايي نشنيده بودم، و تا سه فرسنگي فضا را مي‌شكافت.
وقتي شاطر در دور ششم حركت به ميدان نزديك شد شاه جلو چادرآمد تا رسيدنش را تماشا و او را تشجيع و ترغيب كند؛ و آن‌گاه كه هشتمين دور دويدنش را به پايان رساند سي سيني بزرگ زرين پراز خوراكيهاي شيرين و مطبوع براي پذيرايي
ص: 797
شاطران به چادر آوردند. و سه ساعت بعدازظهر شاهنشاه برابر پنجره يكي از كلاه- فرنگيها كه مسلط و مشرف بر ميدان بود نمايان شد. در آن‌وقت همه دسته‌ها و گروهها كه براي هنرنمايي با وسايل هنري خود آماده بودند، بدون توجه به تماشاكنندگان نمايش را آغاز كردند. جانوران حاضر به پيكار به جنگ پرداختند.
و رقاصان و رقاصه‌ها به پايكوبي و دست‌افشاني آغاز نهادند. بندبازان، شعبده‌گران، شمشيربازان، حقه‌بازان، هر دسته جداگانه در جايي كه بودند به هنرنمايي پرداختند.
باري، شگفت‌انگيزترين بازيهاي سرگرم‌كننده جهان در ميدان شاه به منصّه ظهور درآمده بود. اين نمايشهاي متنوع زيبا چنان همزمان و در نهايت مهارت اجرا مي‌شد كه تماشاگران متحيّر بودند به كدام يك بنگرند.
گرچه همه تماشايي بود اما بيشتر مردم به ديدن جنگ جانوران درنده كه در نظر ايرانيان جالب‌ترين نمايشهاست پرداختند. نبرد شير يا پلنگ با گاوان نر و گاوميشها؛ پيكار گرگها و قوچها و خرسها مخصوصا بسيار جالب و تماشايي بود.
گفتني است كه حيوانات شاخدار هر كدام به شيوه خاص خود مي‌جنگند. مثلا گاوميشها با شاخ به هم مي‌ستيزند، و تا هنگامي كه يكي از دو حريف از ميدان نبرد بيرون نشود جنگ ادامه مي‌يابد. اما قوچها از فاصله ده يا دوازده قدمي به يكديگر حمله مي‌كنند، و چنان سرشان را به سختي به هم مي‌زنند كه صداي برخورد آن از فاصله پنجاه قدمي به گوش مي‌رسد. پس از نخستين تصادم دوباره به جاي اول باز مي‌گردند، و باز از فاصله ده دوازده قدم به سرعت جلو مي‌آيند و به شدت پيشانيشان را به هم مي‌كوبند، و پيكارشان بدين‌سان چندان ادامه مي‌يابد كه يكي بي‌تاب شود؛ خون از سرش روان گردد و از پا درآيد. اما نبرد گرگها به صورتي ديگر است. آنها روي پاهاي خود بلند مي‌شوند، با دستشان به حريف حمله مي‌برند، و تا آنها را از هم جدا نسازند همچنان با هم مي‌جنگند. اما چون اين جانور درنده سنگين است، براي تحريك كردنش به مبارزه بايد او را به خشم آورند. براي اين كار سر طناب درازي را محكم به پايش مي‌بندند، و آن‌گاه بچه يا نوجواني را به او نشان مي‌دهند. گرگ براي دريدن و بلعيدنش از جاي مي‌جهد، و حمله مي‌كند. اما پيش از آن‌كه به هدف برسد طناب را مي‌كشند و مانع پيش رفتنش مي‌شوند. دگربار طناب را شل مي‌كنند، و وقتي گرگ حمله برد باز طناب را مي‌كشند. بدين‌سان جانور را سخت خشمگين مي‌سازند.
در چنين حال نعره مي‌كشد و براي جنگ آماده مي‌شود.
ص: 798
در اين‌جا بيش از اين درباره جنگ جانوران به شرح نمي‌پردازم زيرا در فصول آينده به اقتضاي موضوع بحث خواهم كرد.
جشن شاطر بدين‌سان خاتمه يافت كه شاه ساعت پنج بعدازظهر بر اسب نشست و به طرفي كه شاطر مي‌آمد روان شد. نزديك دروازه حومه شهر او را ديد.
شاطر به محض ديدن شاه براي نماياندن اين كه همچنان به نيروست كودكي را بر دوش خود گرفت و همچنان مي‌دويد. غريو تحسين و آفرين تماشاگران به ديدن اين منظره در فضا پيچيد. شاه با صداي بلند و رسا رو به شاطر كرد و فرمان داد براي او خلعت بياورند. خلعت شامل يك دست لباس كامل گرانبها از پا تا سر بود. همچنين مبلغ پانصد تومان پول كه معادل بيست و دو هزار و پانصد ليور است. همچنين منصب شاطرباشي يعني ارشد شاطرها را كه يكي از مشاغل مهم و پردرآمد است به وي ارزاني داشت. همه بزرگان نيز به نوبه خود تحفه و هديه‌اي به او دادند.
گفتني است با اين همه كوشش و زحمتي كه شاطر موصوف تحمل كرد برخي بر اين عقيده بودند كه وي شاطر ورزيده و زرنگي نبود، زيرا نتوانسته بود دوازده تير را در مدت ده ساعت بياورد، و اين كار را در چهارده ساعت انجام داده بود. و نيز مي‌گفتند در زمان پادشاهي شاه صفي شاطري بوده كه دوازده تير را در مدت دوازده ساعت آورده بود.